تابستان آفتابی بانوی درخشان آریایی
تابستان امسال به خاطر شلوغی کار و بار امکان یه سفر حسابی پیش نیومد ولی از هر فرصتی استفاده کردیم که به آرشیدای عزیز خوش بگذره و آخر هفته های متنوع و هیجان انگیزی داشته باشه البته رفت و آمدهای همکارای ترکیه ای من به ایران و همراهی اونها در بازدید از جاهای دیدنی فرصت خوبی برای من و آرشیدا بود که آخر هفته های خوبی سپری کنیم که چند تا عکس هم از این گشت و گذارهای تابستونه میزارم.
آرشیدا در مجموعه ی سعدآباد
بازدید از نمایشگاه گل کرج و مهمتر از اون آببازی آرشیدا به کمک نزاهت خانم
و شرکت در مراسم عروسی خاله لیلا (دوست مامانی) که چقدر به هردومون خوش گذشت
و بازهم زنجانگردی ها و البته اینبار سفری یکروزه به غار کتله خور
و پیک نیک های دلچسب آخر هفته کنار دوستان خوب
و در آخر عکس هایی از روزمرگی های تابستانه آرشیدا
حالا که بعد از این همه تاخیر برای گذاشتن یاددداشت و ثبت گلچینی از عکس های آرشیدا اومدم میبینم چقدر از روزهای خوب و آخرهفته های رنگیمون کنار دوستان فراموش شده و این نگران کننده است چرا که مشغله و گذشت زمان خیلی ساده می تونه لحظهارو غرق فراموشی کنه و خوشحالم که حداقل با ساختن این وبلاگ می تونم نقطه های کوچولویی از خاطرات کودکی شیرین دخترکم رو از دست فراموشی نجات بدم.
دخترکم در کنار همه ی روزهایی که مملوء از تشویش و شلوغی کار و زندگی سپری میشوند دوست دارم حتی شده خیلی مختصر و ساده پر و بال گرفتنت رو در قالب چند خط نوشته یا چند عکس کوچک ثبت کنم برای روزهایی که در هیاهوی ساعت های جوانی مایه ی آرامش و یک لبخند کوچیک روی لبهای قشنگت باشه.
بیشتر از همه ی داشته هام دوستت دارم