آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

لحظه های بی تکرار از کودکانه های آرشیدا

رویش اولین مروارید

اولین دندون آرشیدا جون وقتی 8 ماهه بود در اومد. یه روز صبح وقتی داشتم به آرشیدا آب می دادم صدای برخورد دندون کوچولوش با لیوان این اتفاق خوبو خبر داد. انقدر خوشحال شدم که خیلی سریع به بابا امیر و مامان جون خبر دادم.    نفس مامان، آرشیدای قشنگم: بیرون اومدن اولین مروارید سفیدت مبارک. برات سلامتی، شادی و مهربونی از خدای مهربونی می خوام. از خدای یکتا ممنونم که این لطف بزرگ رو بهم کرده که بتونم شاهد لحظه لحظه ی رشد یه فرشته ی کوچولو باشم. «خدایا شکر» فکر نمی کنم هیچ لذتی بالاتر از تجربه این لحظه ها باشه ....   ...
21 آذر 1393

اولین شیطونی یواشکی

وقتی آرشیدا 10 ماهه بود ما اسبابکشی داشتیم و یه جابجایی سخت مخصوصا برای آرشیدا اتفاق افتاد چونکه تعمیرات طولانی آرشیدارو یه مدت زیاد از بیشتر اسباب بازیهاش دور کرد و دخملی من مجبور بود همش تو یه اتاق بازی کنه. همین تحریم موجب خلق صحنه های زیادی از طرف آرشیدا شد. این هم یکی از اون صحنه ها که فقط نتیجه ی چند دقیقه غفلت من بود؟؟؟!!!!!!! می تونید تصور کنید اون موقع قیافه ی من چه شکلی بود                                        ...
21 آذر 1393

حموم کردن نخود...

نخود کوچیکه عاشق آب بازی و حموم کردنه البته منهای شستن موهاش. اینم عکسهای حمومیش که مال 9 ماهگی آرشیدا جون ماست.                                                        و رضایت بعد از آب بازی...                           &nbs...
21 آذر 1393

7 و 8 ماهگی آرشیدا جونی

انگار که دیگه آرشیدا دوست داره با اسباب بازیهاش بازی کنه                              آرشیدا موش می شود........                           اینهم آرشیدا خانم موقع صرف صبحانه همراه تماشای تلویزیون!!!!!!                      &...
21 آذر 1393

لمس اولین عید نوروز

نوروز 1393، اولین عیدی بود که آرشیدا تجربش کرد. دختر کوچولوی ما تو اولین عید حیاتش شش و نیم ماهه شد. آرشیدای مامی لحظه ی سال تحویل مهمون پدر بزرگ و مادربزرگش توی زنجان بود .                                                                            &nbs...
21 آذر 1393

5 ماهگی آرشیدا

             آرشیدای ناز ما تو پنج ماهگی برای اولین بار تونست خودش بشینه.                            و تمرین برای ایستادن و سینه خیز رفتن دخملی تو همون ماه خیلی تر جدی شد. ...
21 آذر 1393

کنجکاوی آرشیدا

این دوتا عکس از کنجکاوی های آرشیدا تا چهارماهگیشه. تو این ماهها کمک می کردم دخملی هر چیز نرم و زبری رو لمس کنه و تفاوت هاشو احساس کنه. برا همین خیلی نسب به چیزهای مختلف تو دسترسش حساس بود.              اینجا آرشیدا داره رو موهای خرسیش مهندسی می کنه                اینجا هم سعی می کنه اون گلهای قرمزو با انگشتای کوچولوش بگیره. ...
21 آذر 1393

اولین بازی آرشیدا

این چند تا عکس از آرشیداست توی دو ماهگیش البته به همراه فیلی، عروسک محبوبش که بیشتر اوقات روی دسته ی کریر آویزون بود. اونموقع آرشیدا مدام تلاش می کرد فیلی رو با ضربه ی پاش از تو کریر بیرون بندازه. وقتی هم فیلی با اون لنگای درازش از کریر بیرون میرفت آرشیدا آروم می شد و لبخند میزد. شاید این اولین بازی آرشیدا بود یا اولین کار اختیاریش که مارو خیلی ذوق زده می کرد.                                            &nbs...
21 آذر 1393

اولین کیک تولد!!!

آرشیدای عزیز مامان و بابا، اولین کیک تولد زندگیتو دوتا دایی های مهربونت روز تولدت برات خریده بودن با یه شمع صفر!!!! این خودش یه جور سورپرایز بود و من اصلا انتظارشم نداشتم. البته این کیک تو مهمونی نامگذاریت وقتی بیشتر کسایی که دوستشون داریم و به دیدنت اومده بودن بریده شد و شمعش رو من و بابا به امید اینکه همه ی صفرهای زندگی از روز اول از تمام دقایق عمرت پاک بشه، فوت کردیم. نفسم ان شاء ا... کیک تولد صدوبیست سالگیتو با سلامتی و شادی زیر بارون نگاه مهربون خدا خودت ببری و همه ی شمع هاشو کنار تمام کسانی که دوستشون خواهی داشت فوت کنی...                  &n...
20 آذر 1393

مراسم نامگذاری

دو روز بعد از تولد آرشیدا مراسم نامگذاریش به صورت مرسوم توسط عمو روح اله توی خونمون انجام شد. آرشیدا کوچولوی من: توی مهمونی نامگذاری، مامان جون و باباجون همراه دایی های مهربون و همینطور عمه نسرین عزیز و خانواده عموروح اله که حکم پدربزرگ پدریت رو داره همراه خونواده هاشون حضور داشتند. اون شب اسمت که از خیلی وقت قبل تر انتخاب شده بود طبق رسوم توی گوشت خونده شد و رسما دخمل ما اسمدار شد اسم تو بعد از کلی تحقیق «آرشیدا» یعنی بانوی درخشان آریایی انتخاب شده بود که آرزو میکنم مایه ی مباهاتت باشه نازنینم.                    اینهم...
20 آذر 1393