آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

لحظه های بی تکرار از کودکانه های آرشیدا

5 ماهگی آرشیدا

             آرشیدای ناز ما تو پنج ماهگی برای اولین بار تونست خودش بشینه.                            و تمرین برای ایستادن و سینه خیز رفتن دخملی تو همون ماه خیلی تر جدی شد. ...
21 آذر 1393

کنجکاوی آرشیدا

این دوتا عکس از کنجکاوی های آرشیدا تا چهارماهگیشه. تو این ماهها کمک می کردم دخملی هر چیز نرم و زبری رو لمس کنه و تفاوت هاشو احساس کنه. برا همین خیلی نسب به چیزهای مختلف تو دسترسش حساس بود.              اینجا آرشیدا داره رو موهای خرسیش مهندسی می کنه                اینجا هم سعی می کنه اون گلهای قرمزو با انگشتای کوچولوش بگیره. ...
21 آذر 1393

اولین بازی آرشیدا

این چند تا عکس از آرشیداست توی دو ماهگیش البته به همراه فیلی، عروسک محبوبش که بیشتر اوقات روی دسته ی کریر آویزون بود. اونموقع آرشیدا مدام تلاش می کرد فیلی رو با ضربه ی پاش از تو کریر بیرون بندازه. وقتی هم فیلی با اون لنگای درازش از کریر بیرون میرفت آرشیدا آروم می شد و لبخند میزد. شاید این اولین بازی آرشیدا بود یا اولین کار اختیاریش که مارو خیلی ذوق زده می کرد.                                            &nbs...
21 آذر 1393

اولین کیک تولد!!!

آرشیدای عزیز مامان و بابا، اولین کیک تولد زندگیتو دوتا دایی های مهربونت روز تولدت برات خریده بودن با یه شمع صفر!!!! این خودش یه جور سورپرایز بود و من اصلا انتظارشم نداشتم. البته این کیک تو مهمونی نامگذاریت وقتی بیشتر کسایی که دوستشون داریم و به دیدنت اومده بودن بریده شد و شمعش رو من و بابا به امید اینکه همه ی صفرهای زندگی از روز اول از تمام دقایق عمرت پاک بشه، فوت کردیم. نفسم ان شاء ا... کیک تولد صدوبیست سالگیتو با سلامتی و شادی زیر بارون نگاه مهربون خدا خودت ببری و همه ی شمع هاشو کنار تمام کسانی که دوستشون خواهی داشت فوت کنی...                  &n...
20 آذر 1393

مراسم نامگذاری

دو روز بعد از تولد آرشیدا مراسم نامگذاریش به صورت مرسوم توسط عمو روح اله توی خونمون انجام شد. آرشیدا کوچولوی من: توی مهمونی نامگذاری، مامان جون و باباجون همراه دایی های مهربون و همینطور عمه نسرین عزیز و خانواده عموروح اله که حکم پدربزرگ پدریت رو داره همراه خونواده هاشون حضور داشتند. اون شب اسمت که از خیلی وقت قبل تر انتخاب شده بود طبق رسوم توی گوشت خونده شد و رسما دخمل ما اسمدار شد اسم تو بعد از کلی تحقیق «آرشیدا» یعنی بانوی درخشان آریایی انتخاب شده بود که آرزو میکنم مایه ی مباهاتت باشه نازنینم.                    اینهم...
20 آذر 1393

تولد نی نی

بالاخره بعد از کلی انتظار و لحظه شماری نی نی ما ساعت 8 صبح 1392/06/17 توی بیمارستان قائم کرج به دنیا اومد و زندگی مارو غرق در شادی کرد.                                                               برای لحظه ی تولد و حتی روز تولد هیچ چیز نمی تونم بنویسم چونکه توی قالب هیچ جمله ای نمیشه توصیفش کرد. این هم چند تا عکس از ساعت های ا...
20 آذر 1393

اتاق آرشیدا

اینهم چند تا عکس از اتاق آرشیدا که برای چیدنش خیلی هیجان داشتم. آخه دوست داشتم بهترین هارو برای کوچولویی که ندیده بودمش و فقط وجودشو حس می کردم آماده کنم. آرشیدای ناز مامان، بیشتر کارهای آماده کردن اتاقت ماه آخر قبل از تولدت انجام شد چرا که من تا حدود 20 روز قبل از تولدت سر کار بودم اما توی اون یک ماه هر روز همراه بابایی دنبال خرید کردن و مرتب کردن وسیله هات بودیم و البته باباجون و مامان جون از راه دور گاهی از نزدیک همراهیمون می کردن. حتی چسبوندن استیکر دیوار اتاق دقیقا دو شب قبل از اومدنت تا 4 صبح طول کشید و چقدر کار سختی بود... امیدوارم که اتاقتو دوست داشته باشی.....       ...
19 آذر 1393