یه جمعه خوب با آقای بابا
جمعه ی گذشته بالاخره بعد از مدتها آقای پدر کاروبارو تعطیل کرده بود تا کنار ما بمونه. هورااااا....
همین حضور بابایی برای آرشیدا گلی کافی بود تا کلی خوش بگذورنه چرا که از همون اول صبح بازی ها شروع شد. از قایم موشک تا لگو....
تازه آفتاب سر ظهر انگیزه ای شد تا آرشیدا همراه بابایی برن پارک کنار خونه تا آرشیدا خانم بازی کنه ولی متاسفانه هیچ عکسی برای مامان نیاوردن.
و بعد آرشیدای خسته از کلی بازی و بدو بدو و سیر از خوردن یه ناهار خوشمزه کنار بابا، حسابی خوابید. و بعد هم یه حموم دلچسب و سشوار کشیدن موهای دخملی توسط بابای مهربون.
حالا چرا این مدلی بابا؟؟؟؟!!!!!!
غروب هم به پیشنهاد بابا امیر خوب رفتیم که بیرون شام بخوریم و البته آرشیدا هم با کوچولوهای همسن خودش بازی کنه.
دخملی ددری اونقدر عجله داشت خیلی جلوتر رفته بود پایین و تو پارکینگ منتظر بابایی بود.
آرشیدای شیطون چند دقیقه ی اول از دیدن جای بازی بچه ها از هیجانش فقط جیغ میزد
و بعد هم حسابی شام خورد
نوش جونت عزیز دل من
آخر سر هم یه سرکی توی اسباب بازی فروشی کشید و دوتا بازی جدید هم خرید.
بابایی دستت درد نکنه...
دخملی وقتی مهره ها رو درست جا میندازه خودش هم دست می زنه و داد میزنه هوراااا
اینهم آخرین کادو بابا برای نخود کوچولو که خیلی هم خوشش اومده...
این هم یه روز جمعه با بابای خوب که برای آرشیدا کوچولو یه روز فوق العاده بود
خیلی ممنون بابا جونی دوستت داریم بابایی