یک و نیم سالگی آرشیدا
آرشیدای کوچولوی ما یک و نیم ساله شد
حالا که فکر می کنم باورم نمیشه یک سال و نیم از به دنیا اومدن فرشته ی کوچولومون گذشته!!!!!! جوجه کوچولوی سه کیلو و صدو پنجاه گرمی که توان هیچ کاری نداشت حالا با گذشت فقط یک سال و نیم خیلی کارهارو انجام می ده و کنجکاوانه مسیر رشد و تعالی رو طی میکنه.
خدایا شکر به خاطر این همه مهربونی.
و اما چه ها باید گفت از 18 ماهگی آرشیدا که گاهی انگشت به دهان می مانم از اعمالش و گاهش دو دستی بر سر می زنم از خراب کاری هایش.
این روزهای پایانی سال که پرهیاهو و با عجله می آیند و می گذرند من هم مثل همه ی خانم ها در تلاشم تا گردی از خانه بزدایم و خریدهای استقبال از سال جدید را انجام دهم و آرشیدا چقدر ذوق زده است به خاطر این هیاهو و شلوغی سر مامان و بابا. چرا که تا کشویی یا کمدی را بیرون می ریزم آرشیدا جلوتر از من شروع به زیر و رو کردن وسایل می کند و من خسته ی جمع و جور کردنم بدون ذره ای تغییر....
و این هم چند تا از شکار لحظه های 18 ماهگی دختری
آرشیداٰ، دخترک من تو این روزها خیلی دوست داره لباسهاشو خودش بپوشه و واقعا هم برای درست انجام دادن این کار تلاش می کنه. این چند تا عکس ضبط این تلاش هاست برای دختر نازم.
و تنها گوشه ای از خرابکاری های این ماه آرشیدا در پس خانه تکانی مامان.
و مهربانی دختر 1 سال و نیمه ام وقتی داستان برایش می خوانم و او شخصیت های داستان را هم می بوسد.
آرشیدا کوچولویی ما جای خنکی که نیمه شب برای خواب پیدا کرده با فیلی مهربون شریک شده...
دختر نازم یک و نیم سالگیت مبارک
مثل همیشه از خدای مهربون بهترین هارو برات می خوام
بودنت بودنم رو معنا بخشید پس عاشقانه دوستت دارم